Thursday, August 4, 2011

رها کن تا چو خورشیدی

دیشب با مرشد مدرن, داد, حرف زدم .  .این مرشد مدرن هم یه چیزی تو مایه های تورنت و کلا مفهوم پیر تو پیر هست . ..

حرفی بهم زد .. . شاید هم قبلا این حرف رو بهم زده بوده اند اما من نفهمیده بودمش . . .یا ممکنه که گفته باشند اما من  اینقدر باورش برام سخت بوده که . . .
خلاصه ی حرف این بود: عظمت ساده بودن . . هیچ کس نبودن . . .ساده بودن . . احمق بودن
. . .

من یه جور دیگه هم برداشتش کردم . . . وقتی ادم بی جنبه ای به چیز ارزشمندی می رسه . . .مثل این استاد دانشگاه های جوون . . خیلی جوون . . .بی جنبه . . .همه رو اذیت می کنند . . تو اعصاب همه می رند . . .چون حالا به هر دلیلی ریسرچ شون عشق شونه . . و مقدار کمی هم توش موفقیت پیدا کرده اند . . کم از نظر کلی . . از نظر خودشون خیلی هم زیاده . . .خیلی هم هیجان انگیزه . . از نظر اونا بقیه ادم ها هم در زمینه ریسرچ خیلی چیزی حالی شون نیست . . .و این میشه که اونا میشند تنها یک ریسرچر . . .می شند اس هول . . .میشند انتای سوشیال . .به عبارت دیگه, از ادمیت می افتند. اگه هم بشون بگی که چرا ریدی به فلانی و چرا فلان کار رو کردی به خاطر ریسرچ؟ اخه ریسرچ اینقده ارزش نداره که تو فلان کار رو بکنی ...!! . . یه نگاه عاقل اندر سفیه بهت می کنند . . که هی اخه تو چی می فهمی که این ریسرچ عین حقیقته . . .همه ی ادم ها رو نجات می ده . . .تمام بدی ها رو خوبی می کنه... دنیا بهشت میشه اگه این ریسرچ فلان بشه .  . از همه ی اینها فراتر, این ریسرچ بچه منه, عمر منه, همه ی زندگی منه ..


تا حالا اینجوری خودم رو ندیده بودم . . .آب سردی بود که ریخته شد روم . ..الان هم خوشحالم هم کف کرده ام . . .

الان موندم در چیز ساده بودن . . دلم می خواد برم یه حمومی و یه کیسه ای بکشم که این پیپرها و ریسرچ هایی که من خودم را بدبخت کردم توش از تنم پاک بشه . . .

No comments:

Post a Comment