Thursday, March 22, 2012

Thu, Mar 22, 2012 at 1:27 AM

بعضی وقتها باز هم شک می کنم . . .که چرا اینجوری است . . .بعد یادم می آيد که خوب نوروز است . .. فقط ساکت است

Wed, Mar 21, 2012 at 3:38 PM

اقاجان بدان, تو هم ادم معمولی هستی که می شود بهت توهین کرد. اگر کسی به تو توهین کرد, اتفاقی فراتر از یک توهین خاصی نیافتاده است. تو پادشاه یا خر خاصی نیستی که توهین کردن به تو معنای خیلی بیشتری داشته باشد. به همه می شود توهین کرد به تو هم می شود توهین کرد. ناراحت شدی ایرادی ندارد اما قاطی نکن . . .اسمان به زمین نیامده است . . ."به من توهین می کنی؟؟؟"  این من را با تاکید نخوان. بله اقاجان به تو توهین می کنیم. هیچ چیز عجیبی هم نیست ... هیچ اتفاق خارق العاده ای هم نیافتاده است . . . نمی خواهد به کسی درسی بدهی . . . این همه درس دادی . .. یکی چند بار هم درس ندادن را امتحان کن . . . طوری نمی شود . . .

Wed, Mar 21, 2012 at 7:12 AM

این عید خیلی دلم گرفته . .. دو سه روزه .. .به خونه هم زنگ نزدم .. . . جلوی بقیه فیلمم رو بازی کردم اما هی هم سعی کردم که جیم بزنم که  تابلو نشه . . . خیییلی دلم گرفته . . . اصلا نمی دونم چرا . . . عیده اخه . . . خیلی هم مهم نیست که عیده اما معمولا اینقده دیگه دلمون گرفته نبود . . . شاید چون اولین عید کاملا تنها بود . . شاید به خاطر این فال حافظ لعنتی بود ( زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد)‌ . .. . . شاید به خاطر اون نیت لعنتی (‌ عید دیگه سال دیگه کیا هستند کیا نیستند . . .منتظر چی باشیم تو این سال )‌ . .. شاید ترکیب جفتش (‌ دل بر دلدار رفت, جان بر جانانه شد ) . . . 

این روزها این غرورم رو بیشتر می بینم . ..قشنگ حس اش می کنم . . . می بینمش . . . عجب چیزیه . . .  من واقعا خیلی زیاد ازش دارم . . . نمی خوام تابلو کنم و اقدام انقلابی بکنم . . . اما خوب, خدایی خیلی چیز موثری هست . . . شاید باید کم کم کم کم کم کم کم کم کم کم کم کم کم کم کم . . . .  نمی دونم. . .. نمی دونم 

من راجع به خودم شبیه به یه امپراطوری فکر می کرده ام  . . . باید یاد بگیرم که شبیه به یه کشور فکر کنم . . . حتی یه کشور کوچیک . . .  با توان محدود, قاعده ی محدود . . . اسمارت اس بازی ممنوعع  . . . این واقعیت بلند مدت روزگاره ...هیچ چیزی غیر عادی بزرگی بلند مدت نیست .  . . 

Wed, Mar 7, 2012 at 1:31 AM

امشب سه شنبه است ساعت فلان شب که فردایش با تد برای امتحان جنرالم میتینگ دارم

امشب انگار کن که فهمیدم چرا باید ادم حرفه ای باشد و صورتش را بپوشاند . . .چرا باید حرفش را نزند و رفتارش حرفه ای باشد . . .یکجورهای انگار که به همان علت است که ما گام ماژور داریم و ماهور داریم و بیشتر ترانه ها برای ان گام و ان دستگاه هستند و این ترکیبات دیگر به مثل اصفهان و دشتی و فلان .. کی بشود , کجا بشود  . . که به صدا در بیایند . . .که ان هم باید در خفا باشد و پوشیده باشد و اهلش باشد و غیره . . .

حالا این حرفه ای بودن هم همین است. بی دلیل نیست که نصف بیشتر دنیا حرفه ای هستند . . .. یکهو کلیک کرد . . .

Tue, Mar 6, 2012 at 1:16 PM


این سوال تو ذهنمه. کدوم یکی از این کارها نشان دهنده ی منه. امروز ۶ مارچ هست و الان ساعت ۱:  عصر و نیم ساعت دیگه یه نفر یه کار مهمی می کنه. من کاری به کار اون ادم ندارم. باهاش حرفی ندارم.  برام بی ارزش تر از این حرفاست که بخوام ازش متنفر باشم و از این حرفا . . در عین حال می خوام براش ارزوی موفقیت بکنم و دلم می خواد این ارزو رو بهش منتقل بکنم چون این واسه ی اونه و دلم می خواد که با ارامش خوبی به سمت کاری که می خواد بکنه پیش بره. من من می گه که تلفن رو بردار و یه تکست بزن بگو گود لاک. محسن تجربه دیده می گه که حرف نزن. این آدم بعدا با تاکید بر این مسئله دوباره تو رو منیپولیت می کنه و ازت سو استفاده می کنه و تو رو تحت فشار قرار میده. بی شعور بازی در می اره و از عمد یا از رو نفهمی آزارت می ده . . . حرف نزن. 

الان که نوشتم می فهمم که این چیزی که محسن تجربه دیده می گه درست هس و شبیه همون چیزی هس که علیج می گه و فلان و فلان . . . اما این کار, من نیست . . . 

نمی دونم ... 


جالب اینه که الان که اومدم این نوشته رو به خودم ایمیل کنم یکی از ادم هایی که جیمیل پیشنهاد می ده روی ایمیل باشند ایشونند. گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست . . . 

Tue, Feb 28, 2012 at 2:03 PM

من خیلی احمقم که از الان اعصابم خرد اونی شبی هست که این پسره قراره با زنش بیاد ما بریم دور هم یه شام بخوریم؟ 
الان الگرو ام. دارم رو این مدل  تی ار کار می کنم. 

Sat, Feb 25, 2012 at 10:10 AM

در سیه بیشه هوا باز و بهاری شده است,  کودک قصه ی ما باز فراری شده است
نفس خشک زمان و دل بی تاب زمین, نرم و گرم از نفس سبز قناری شده است
نور سر ریز شد از تاج سد سربی ابر , عشق در زیر و زبر ساری و جاری شده است
بوی اسفند ز تقویم چمن نقلی داشت , که آتش منقل گل گونه عذاری شده است
در میان گل و مل,  جای رفیقم خالی است, تا بببیند که چه طور رقص مجاری شده است
این هوا عاریت و زود گذار است ولیک, دل ما خوش به همین گشت و گذاری شده است
شوق می اید و من هیچ نمی اندیشم, کنتور عاشقی ام  چند هزاری شده است
چایی و بارش باران و دل عاشق من, شمع و پروانه و گل بازنگاری شده است
دل من, باز کن آغوش به برگشت بهار, رفت و برگشت کنون رسم و قراری شده است

Thu, Feb 23, 2012 at 9:48 AM

ادم می نویسه ولی فقیه به انگلیسی  . . .بعد دلش به یه دلیل دیگه می لرزه . .

Thu, Feb 23, 2012 at 9:47 AM

دور می شوی و نقشه ی زمین // نرم نرم // جای پای بودن تو می شود.

من شبیه این شعر رو یه جایی دیدم و تو ذهنم رفت و بعدش یه کم دستکاری اش کردم. اگر قضیه کردیت مردیت اینا شد, کل کردیت ما همون اقا یا خانم اولیه. 

Mon, Feb 13, 2012 at 10:52 PM

زمان غریبی است این ولنتاین. من هیچ وقتی به رسمیت نمی شناختمش. حداقل ان زمانی که می بایست, نکردم.  الان, پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

شاید این یک بیماری باشد, اما من گاهی که سخت تنها افتاده ام, فکر می کنم چه کسی می توانست الان کنارم باشد  .  . . کسی که کنارم باشد و دوستم داشته باشد و دوستش داشته باشم و الخ. جواب هرچه باشد فرقی ندارد. تنهایی باقی می ماند.

کاش می شد داد بزنم ای خدا اشتباه کردم و این نفرین برداشته می شد اما حیف که چنین راه میان بری وجود ندارد. باید خراب کرد و از نو ساخت. این کار اما, کمی تا قسمتی غیر ممکن به نظر می اید. 

یادم آمد که عمر کوتاه است . . . .

Sun, Feb 12, 2012 at 7:12 AM


شب زنده نگه مون داشت. ساعت شش و خورده ای بود. هوا هنوز تاریک. من مونده بودم بعدش چی میشه. هوا بعدش روشن تر شد. خعلی باحال بود.

در کف/حسرت/بزرگداشت/عظمت/خفونت/پاکی/ زیبایی/ توصیف ناپذیری/.... عریانی

Thu, Feb 2, 2012 at 10:28 PM

دلم برای خودم می سوزد . .. به چیز خوبی که می رسم ذوق می کنم بروم بگذارمش روی فیس بوک یا در استتوس جی میل