Monday, January 31, 2011

قسم اول: پنجره در فریاد

باز آمدم و این بار با اسم تازه تری. به رغم و تبرک پریشانی ها, لکن هنوز در بنیاد و در سیرت حادث ناگواری رخ نداده است. روزها می گذرند. هنوز هم بعد از این حادثه عظیم عقرب نشان و شکستن های پی در پی که واقع شد نمی دانم که چگونگی حالم را ترسیم کنم.
فکر می کنم که این بار باز بعد از مدتها, نه که شرایطم بهتر بلکه اعتدال کرده ام, تفارق خپل و نینی را نه که کمتر کرده بلکه به سفره ی صلح نشانده ام. دنیایم نیز کماکان شگفت, اما جایش را افسون زنده بودن گرفته است و این نه کسر شان شگفتی که معتبر کردنش به همراهی کالبد حیات است. پس هدفم از نجات بار دیگر کمی فراتر رفته, این روزها می خواهم که انسان بهتری باشم و خوب بودن را تمرین کنم.

اینجا را نه ساکت که مسکوت نگه خواهم داشت. شما نیز چنین کنید.

خار ارچه جان بکاهد, گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی