در سیه بیشه هوا باز و بهاری شده است, کودک قصه ی ما باز فراری شده است
نفس خشک زمان و دل بی تاب زمین, نرم و گرم از نفس سبز قناری شده است
نور سر ریز شد از تاج سد سربی ابر , عشق در زیر و زبر ساری و جاری شده است
بوی اسفند ز تقویم چمن نقلی داشت , که آتش منقل گل گونه عذاری شده است
در میان گل و مل, جای رفیقم خالی است, تا بببیند که چه طور رقص مجاری شده است
این هوا عاریت و زود گذار است ولیک, دل ما خوش به همین گشت و گذاری شده است
شوق می اید و من هیچ نمی اندیشم, کنتور عاشقی ام چند هزاری شده است
چایی و بارش باران و دل عاشق من, شمع و پروانه و گل بازنگاری شده است
دل من, باز کن آغوش به برگشت بهار, رفت و برگشت کنون رسم و قراری شده است
No comments:
Post a Comment