Tuesday, August 2, 2011

تفاص

نقل امشب منه. . .


گفتم تا اون آفتاب غروب نکرده, یک دلی که ناشاد کردم رو یه کم صاف کنم . . .

نشد, . . .

نشد  . . . 

نتونستم و مشغول ذمه ی خودم شدم.

 . . .


-------------------
چون برسی به کوی ما, خامشی است خوی ما
چون که ز گفتگوی ما, گرد و غبار می رسد . . .
--------------

این چیزا رو تو کجا می فهمی ؟  ... می ایی می گی مادرت چطوره یا می گی تو قلی خانی ؟  . . .

No comments:

Post a Comment