Friday, April 1, 2011

چنان که چشم گره گشایی از تو نیست

زان زمان که از دانه ام شکفته
جوانه
سبزه
بر خاسته به هفت خوان سین
 و ان گاه خمیده

و کنون که چشم به راه سیزده  نشسته

امیدم تنها این بوده که شاید  به دست خویش مرا گرهی بزنی


No comments:

Post a Comment