Monday, April 4, 2011

در توصیف طنازی بودگی

پس طنز آن ستمگر عزیزی است که واقعیت را با بی حسی اثیری از پرده ی احساس رد و به درون ادراک تزریق کند. چنان که وقتی از لحظه بهت فرو شدیم از فرط حیرانی, خنده کنیم.

طنز همان دژخیم مهربانی است که دریچه را به ناگاه از زیر محکوم باز  می کند, که  گزینه ی دیگرش آن که به آرامی بالا کشیده گردد.
 

عشق, موسیقی, شراب, امید و خاطره طنزهای بزرگ زندگی من بوده اند. 

زندگی را, خود زندگی را, خود خود زندگی را, . . . و چه بسیا مردگی را, و چه بسا خود مردگی را, و چه بسا خود خود مردگی را  . .کسانی طنز خوانده اند و یا که طنز را چنان که مردگی و زندگی.

No comments:

Post a Comment