Monday, October 3, 2011

از دردی که می کشیم

چه روزی است امروز  . . . اخبار در نهایت خویش

از یک طرف مری,  از یک طرف نهال . . .

فرشته ای وارد شده است. من این فرشته را ندیده بودم . . نشنیده بودم . . .نشناخته بودم ... دروغ چرا . . . جا خوردم . . . از این همه غریبه که منم  . . . و البت در خیل صدها غریبگان دیگر . . . ظلم بالسویه عدل است حکما . . . بالسویه ؟
این گفتگویی است بین من و تنهایی دل. هیچ کس به این گفتگو چیزی بدهکار نیست . . . سوال این است و البت که این سوال به قدر یک سال آب می خورد. حقیقت این است که محبت ما یک طرفه است. آیا مشکلی دارد محبت یک طرفه؟‌ خیر... هر کس از دریچه ی دلش آب می خورد . . . بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه . . . محبت یک طرفه مشکلی ندارد . . . فقط کار نمی کند . . . ساستین ابل نیست . . . در بلند مدت به زمین می زند . .  .به عبارت دیگر یا خودت از روی عقل و شعور درستش می کنی یا که خودش از روی طبیعتش درست می شود . . . راه دوم قدری خون و خونریزی اش بیشتر است . . .  حالا فرقش در چیست؟‌ اهان فرقش در راست انگاشتن اش است . . . فرق است بین آن اولیایی که می گذارد خودت ذره ذره ذره بفهمی (‌یا که نفهمی ) و انکه مستقیم در چشم ات می گوید . . . در هر دوی این حالات یک پترن تکرار شده است . . . هر دو به عشق دیگری متمایل شده بودند . . . این شاید دلیل آن باشد که دیگر وقتی برای ظاهر سازی برایشان نمانده است و شاید دلیل بر این باشد که چیزی عمیق تر در جانشان به خوشی خلیده است و من دیگر تجربه ی اول دوست داشتن شان نباشم. در عمل این دو سناریو به یک نتیجه می رسند اما با خاستگاه جداگانه ای: یکی این است که " هیچ وقت هیچ چیزی نبوده است" و دیگری این است که "چیزی بود اما تمام شد"  . . . یکی را ژندگی باطن انسانی می سازد  ... دیگری را حقه ی روزگار ... و نتیجه در واقع این منم که از توهمات متعدد بیدار می شوم و حبابش در صورتم می شکند... به قول آن دوست, والنربل هستم ... حفره های امنیتی محبتی ام این روزها باز باز است. . . . آماده برای در کشیدن هر ناجنسی

نشسته ام به خواندن بلاگ ابن نهال از دست رفته . . . چقدر احساسات مشابه  . . . چقدر موسیقی مشابه می بینم . . بین من در آن روزهای خاکستری و این نهال دردآشنا ... این روزها که "وایت بلنس" مان روز "کاستوم" است . .. .

No comments:

Post a Comment